رادی من

طول مدت رهبري

امروز رادي از من پرسيد: مامان شغل رهبري چند ساله است؟ جواب دادم: زمان مشخصي نداره، از وقتي كه رهبر مي‌شن تا وقتي كه از دنيا برن ادامه داره. با شوخي و تعجب گفت: جانم؟! يعني تا اون وقت اسمشون بعد از ا...اكبر مياد؟! ...
22 مهر 1392

خونه بهشتي

چند روز پيش رادي ازم پرسيد: مامان روز قيامت چه روزيه؟ گفتم: تو اين كلمه رو از كجا شنيدي؟! جواب داد : معين (دوست خانه كودكش) گفته يه لگد مي‌زنم به خطر تا روز قيامت برنگرده! گفتم: روز قيامت روزيه كه مي‌گن خدا به كارهاي خوب و بد آدما رسيدگي ميكنه. گفت: يعني روزي كه بهشت و جهنم تقسيم مي‌شه؟ جواب دادم : بله. كمي گذشت و دوباره پرسيد: مامان آدم مي‌تونه روز قيامت خونه تو بهشت خودشو خودش انتخاب كنه؟ جواب دادم : فكر كنم اين طور باشه، يعني هر چي تو اين دنيا كاراي بهتري بكنه تو اون دنيا مي‌توني خونه بهتري داشته باشي. رادي گفت: من از خدا تو بهشت يه خونه روستايي مي‌خوام كه توش پر از گاو و گوسفند و بز باشه! &...
20 مهر 1392

مهاجرت

با راستين رفتم رادي رو از خانه كودك بردارم. كنار خانه كودك يه موتور سيكلت با شكل و شمايلي متفاوت پارك بود كه خيلي توجه پسرامو جلب كرد. رادي هم كه هميشه آرزوي موتور سواري رو داره با حسرت گفت دلم مي خواد وقتي 15 ساله شدم موتور .... داشته باشم. راستين گفت اون موتور آمريكاييه تو ايران نيست. منم به شوخي گفتم: خدارو چه ديدي شايد تا اون وقت ما هم رفتيم آمريكا. ناگهان رادي با ناراحتي و نگراني پرسيد: براي مهاجرت؟ منم جواب دادم: مگه تو از مهاجرت خوشت نمياد؟ رادي دستپاچه شده بود و تو صورتش نگراني موج مي‌زد، گفت: من زندگيمو دوست دارم، من همه چيزاي اينجامو دوست دارم، دلم نمي‌خواد از دستشون بدم.كسايي مهاجرت مي كنن كه زندگيشونو دوست ندارن.  ...
20 مهر 1392

خوشحالم كه يه برادر دارم

ديشب رادي و راستين اجازه داشتن با هم تو يه اتاق بخوابن، اين موضوع براشون يه اتفاق شيرينه. راستين مهمون رادي شد و موقع خواب براش قصه گفت. كاري ندارم كه به جاي ساعت 9 ساعت 10 خوابيدن ولي گويا خيلي بهشون خوش گذشت. امروز صبح رادي به من گفت: مامان من خيلي خوشحالم كه يه برادر دارم. پرسيدم: چطور؟ گفت: چون خيلي بهم كمك مي‌كنه، ديشب وقتي برام قصه مي‌گفت بهم گفت: گارد تختتو بكش كنار تا بتونم صورتتو بيبنم ولي من نتونستم چون زورم نرسيد، اونوقت داداش اومد و اين كارو برام كرد. حالا مي‌فهمم كه چرا مي‌گن برادرا بايد مثل يه ديوار پشت هم بایستن. ...
20 مهر 1392

والدين دانا و محدوديت تماشاي كارتون

امروز رادي مهمون يكي از بستگان بود كه خيلي خيلي بهشون علاقه داره و خونشونو خونه دوم خودش مي‌دونه. موقع ناهار داشت كارتون مي‌ديد كه خانم صاحبخونه گفتند: آرزو دارم منم بتونم يه روز از صبح تا شب كارتون ببينم. رادي گفت: بايد دوباره متولد بشين و يه پدر و مادر ديگه داشته باشين تا اجازه اين كارو بهتون بدن. البته يه پدر و مادر نادون، چون پدر و مادر دانا اجازه نميدن بچه شون بيشتر از يك ساعت در روز كارتون ببينه! ...
20 مهر 1392

لطفا كمي بدخط تر

ديروز از رادي خواهش كردم كه مشقاشو كمي قشنگ تر بنويسه ، بعد از چند دقيقه صدام كرد و گفت: مامان ببينين چقدر خوب نوشتم از سرمشقاي خانم معلم هم بهتر شده، و با شيطنت ادامه داد: فكر كنم فردا خانم معلم اينجا بنويسن: " لطفا كمي بد خط تر " ...
20 مهر 1392

رنگ مردونه

چند روز پيش با رادي به خونه برمي‌گشتم. ماشين جلويي يه تويوتا لندكروز مشكي بود. رادي گفت: مامان نگاه كن عين ماشين عمو علي آقاست. گفتم: آره ولي به نظر من مال عمو قشنگتره ، من سفيدشو بيشتر دوست دارم. رادي گفت: نه مشكي قشنگتره چون رنگش مردونه است. گفتم: مگه رنگ سفيدو مشكي مردونه زنونه داره؟ گفت: آره، سفيد نشونه ضعفه چون رنگ پرچم تسليمه. گفتم: به جاش رنگ صلح و دوستي هم هست. گفت: باشه ولي من دوست دارم جنتلمن باشم و بجنگم نه اين كه تسليم بشم. گفتم: يعني جنتلمنا بايد بجنگن؟ گفت: آره وقتي دشمن دارن بايد باهاش بجنگن. گفتم: و وقتي دشمني در كار نيست بايد دنبال صلح و دوستي باشن. گفت: قبوله ولي من مشكي رو بيشتر دوست دارم! جالبه يه بچه 5-6 ساله مي&z...
20 مهر 1392

شدت اشتياق

چند روز پيش يكي از بستگان به رادي گفت: "رادي، فكر كنم داري براي باسواد شدن لحظه شماري مي كني"  رادي جواب داد : پس به مامانم چي مي گين كه دارن صدم ثانيه شماري مي كنن براي باسواد شدن من! ...
20 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد